تراپی شخصی

تراپی شخصی

به دنبال همراه و هم زبان..
هر چند ساده و زودگذر
به دنبال ذره ای تفاوت

دیگه جدی جدی آخراشه

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۳۱ ق.ظ

 گلی امروز کارت های دیدار آورد!!!!

روی همه شون با تاریخ و ساعت و مکان یک روزی برای ملاقات نوشته بود،برای 4 سال دیگه،سال 1400.

روش نوشته : همه ادما توی قول دادن عین همن،اما توی عمل کردن با هم فرق دارن.
این ها همه ش بخاطر دلتنگی ناشی از تموم شدن مدرسه و دور شدن طولانی مدت مون از همدیگه ست،وگرنه قصه عادت رو همه می دونن..

بعد از کنکور انقدر همه سعی می کنن خستگی این مدت رو از تن شون بیرون کنن که یکدفعه دوستاشون رو هم بیرون می کنن!!

من ولی نه دلم برای مدرسه تنگ میشه و نه برای بچه هامون!
توی 12 سال تحصیلم انقدر مدرسه عوض کردم که به اومدن و رفتن آدم ها توی زندگیم عادت کردم..
ولی از الان میدونم که دلم برای تک تک خرابکاری هایی که با گلی توی مدرسه کردیم تنگ میشه..
برای آب بازی وسط حیاط مون با بچه ها توی تابستون..

برای استاد "ع" و شوخی هاش..
برای استاد "ص" و ضایع کردناش..
برای استاد "پ" و سوتی دادناش..
برای استاد "ف" و بی اعصاب بودناش..
برای پوشش دادن ناخن های لاک زده و شلوارلی پوشیدن ها و گوشی آوردن ها..

برای 13 تایی آسانسور سوارشدنامون..

برای توی راه پله ها قهقهه زدنامون..

برای لغو کردن کلاس ها..

برای درس نخوندنمون توی سالن مطالعه..

برای کتابخونه رفتنامون..

از الان میدونم دلم بدجور برای کلاسمون تنگ میشه؛برای اون پنجره های قشنگ و مات ش، برای اون ستون وسطش که چقدر پشتش قایم شدیم و بیرون رفتن های اجباری مون رو پیچوندیم،برای اون ستونی که پشتش جلسه های مخفیانه تشکیل می دادیم..

حتی شاید دلم برای دفتر حسابداری که کنار کلاسمون بود هم تنگ بشه؛برای اون خانمِ که هنوزم اسمش رو نمیدونم و فقط میدونم همیشه خسته بود و خوابش میومد،یا برای خانمِ "س" که بهش می گفتیم آقای "س"!..

ولی میدونم دلم برای هیچکدوم از معاون هامون تنگ نمیشه!برای مدیرمون هم همینطور!

و بیشتر از همه مطمئنم دلم برای آقای "ک" تنگ نمیشه!!..«مرتیکه جوگیر»

ولی خب جدا از همه این ها دلم برای کیمیا، برای بی اعصاب بودناش،مظلوم شدناش و حتی ناراحت شدناش تنگ میشه..

دلم برای ملیکا و بغل کردناش،جدی شدناش و مسخره بازیاش تنگ میشه..

دلم برای شادی 1 و جیغ جیغ کردناش،برای خپلِ کوچولوبودنش تنگ میشه..

برای شادی 2 (فاطمه)،برای بی ادب شدناش،برای دیوونه بازیاش و حتی دلم برای ارتودنسی های رنگی رنگی دندوناش تنگ میشه..

ولی بیشتر از همه دلم برای گلی تنگ میشه..

برای همه خرابکاری هایی که توی این 2 سال کردیم،برای همه تا 4 صبح بیداربودن ها و اس دادن هامون،برای نیم ساعت پیاده راه رفتن های هرروزمون بعد از مدرسه،برای همه نامه هایی که نوشتیم،همه غرهایی که زدیم،همه دلخوری هایی که داشتیم،برای همه غدبودن ها و لجبازی هاش،برای همه گریه هایی که پیشش کردم،برای همه حرص دادناش،برای همه دردل هایی که کردیم،برای اون پل عابرپیاده که دوتایی می رفتیم روش،دلم برای بغل کردنش،برای هرروز دیدنش،برای وقتایی که مهربون میشه،برای مهربون حرف زدناش،برای تک تک لحظه هایی که دید ناراحتم و بود،حتی برای اون قد درازش،برای همه و همه ی لحظه هامون،دلم برای تک تک شون تنگ میشه..

من جزو اون دسته از آدم هایی هستم که روز آخر مدرسه تک تک کتاب هاشون رو یا پاره می کنن یا پرت می کنن تو هوا،ولی خب بخاطر احترام به حقوق کتاب ها و رعایت شعور نمی تونم این کار رو کنم در نتیجه مثل یک بچه ی عاقل کتاب ها رو خیرات می کنم..

و همچنین تا جایی که بتونم اثرات زشت و ننگین مدرسه رو از زندگیم حذف می کنم..

و احتمالا حدود یک هفته بعد از کنکور بجز همین 5 نفری که اسم شون رو بردم هیچ فرد دیگه ای رو نشناسم.. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۲۳
good mood comes from inside

نظرات  (۱)

مدرسه خانه دوم نیست، جهنم اول است

http://yon.ir/banavanama

پاسخ:
شخص شخیص مدرسه بعله کاملا..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی