تراپی شخصی

تراپی شخصی

به دنبال همراه و هم زبان..
هر چند ساده و زودگذر
به دنبال ذره ای تفاوت

مثل خرسی که در غار تاریکی گیر افتاده باشد.

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۳۱ ق.ظ

توی دو تا کتابخونه عضو هستم دریغ از ذره ای اثر مطالعه توی هرکدام شان!

یکی از کتابخانه ها که دقیقا مرکز ملاقات هست!وارد حیاطش که میشوی فقط دخترهایی را میبینی که با تلفن همراهشان در حال تنظیم کردن زمان و مکان ملاقاتشان با دوست های خود هستند..«منظورم فقط جنس مخالف نیست کلا از کتابخانه به عنوان محلی برای تجدید دیدار استفاده می کنند.»

پشت حیاطش هم یک منطقه ی پر از گل و درخت وجود دارد که بچه ها به عنوان آتلیه از آن استفاده می کنند.

ساختمان مطالعه اش دو طبقه، هست که در طبقه پایین همیشه جلسه و مراسم معارفه و کلاس های آمورشی برگزار میشود..

و در طبقه ی دومش هم دو تا سالن به هم چسبیده وجود دارد که سالن جلویی اکثر اوقات گرم هست و مکانی برای گفت و گوهای مطالعه کننده ها ولی سالن پشتی اش که با یک در شیشه ای از سالن اول جدا میشود یک مقداری آرام تر هست که البته یک پنجره دارد رو به پارک پشت کتابخانه، و صدای جیغ های بچه ها و دعواهای پسرها همیشه مثل یک موسیقی پس زمینه ما را همراهی می کند.

البته ناگفته نماند که یک نفر هست که در همان سالن پشتی گیتار می زند،ناگفته تر نماند که نمازخانه و غذاخوری این کتابخانه چسبیده به سالن پشتی هست و با یک در از سالن جدا شده و از ساعت 1 تا 4 فقط صدای خنده و شوخی هست که فضا را پر می کند.

و خب کتابخانه دوم که فضای بهتری برای مطالعه دارد!!
در یک طبقه اش سالن غذاخوری و نمازخانه هست و در طبقه ی بالاتر یک سالن بزرگ و مجزا برای مطالعه!

که خوشبختانه در آنجا کسی صحبت نمی کند و تقریبا به عنوان سالن خواب مورد استفاده قرار میگیرد!..

اولین بار یک اکیپ از مدرسه ما هر دو کتابخانه را مورد حمله قرار داد و خب طبیعی بود که در کتابخانه اول کلا در حال صحبت بودیم و در کتابخونه دوم خواب،حتما می پرسید چرا؟و پاسخ این است که؛ ما کلا موجوداتی هستیم که به سرعت خودمان را با شرایط وفق می دهیم و هم رنگ جماعت می شویم و طبعا سعی نمی کنیم خوشی و یا خواب دیگران را با درس خواندن مورد آزار اذیت بدهیم!!

ولی واقعیت فراموش شده این هست که تصور من از کتابخانه این بود که مکانی ست کاملا آرام و ساکت با نور و دمای مناسب!.. و صد البته واقعیت فراموش شده تر این بود که اینجا .... است.

من فکر می کردم از 7 صبح که وارد کتابخانه می شوم تا 7 بعدازظهر که به خانه کوچ می کنم حداقل 9ساعت مطالعه خواهم داشت ولی خب این اتفاق فقط در روز اول افتاد و از آن روز به بعد دریغ از 2 ساعت مطالعه ی ناقابل!

و همانا بنده توسط خود از رفتن به کتابخانه منع شده و این روزها در خانه زیست می کنم.

که البته اگر فکر کردید که در خانه درس می خوانم سخت در اشتباه هستید چون من صبح ها تا ساعت 1 خواب هستم و عملا ظهر بیدار می شوم و بعد از ناهار و حدود ساعت 3 دوباره خواب به سراغم می آید و می توانم مثل یک خرس قطبی تا ساعت 8 شب بخوابم و اصلا به همین دلیل بود که تصمیم گرفته بودم به کتابخانه بروم.

لازم به ذکر می باشد که اینجانب خود می دانسنم مشکل از گند بودن اخلاق خودم می باشد وگرنه هرجایی می شود درس خواند.

همین دیگر..

خواستم شما را در جریان خرس بودن خودم بگذارم..

بروم و به ادامه ی بی کاری ام برسم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۲۷
good mood comes from inside

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی